.
خیلی خیلی خیلی دیگه الان دلم میخواد برم سرکار..سرکار رفتن مساوی است با خلاص شدن از دستفکرهای موذی و احساسات چون پست قبلی...هشت ساعته روزتو تو خونه نموندن،واینهم مصادف است با هی ظرف نشستنو آشپزی نکردنو هی جمع وری و ازونور ریخت و پاش نکردنو...نگرفتن وسواس سر تمیزیه هر دقیقه خونهو..،و مهمش پول دروردن حتی به اندازه خرجتو دراوردن و هی رو به شوهر ننداختن ..،بدست اوردن کمممی وجهه مقابل شوهر،تو سری خور نشدن و و و
اینها همه مزایای کار..ولی میمونه یطرفه معادله که راحتیه پسرم باشه ولی واقعن دو سال و هفت ماهگی دیگه سنش نیست بره مهد ؟؟!! نمتونم که تا اخر عمر بچسبونمش به خودم..معلومه 3سالگی بهتر از 2 سالگی مهده،چهار بهتر از سه،5 بهتر از 4...ولی تا کی؟!!
حالا سحر خانوووم من میشناسمت برو دعا کن که بهترین تایمت همین دورانه..حالا میری سرکار جونت در میاد و بااااااز نک و ناله ددری:ای فلانی اینو گفت اون اینو..وای کارم زیاده،وای هم کار هم بچه...و وای وای!!!!!
واقعا از خودم موندم